مستزاد مجلس چهارم، شعری است از محمدرضا میرزاده عشقی، شاعر معروف دوره مشروطه، که نمایندگان دوره چهارم مجلس شورای ملی (تیر 1300 تا خرداد 1302) و اولین مجلس بعد از کودتای اسفند 1299، را هجو می کند. چون مستزاد شامل اطلاعات و ارجاعات تاریخی جالبی است، در اینجا آن را با نوشته ها و توضیحاتی می آورم (مسوولیت توهین های میرزاده به طبقات مختلف و اشخاص خاص برعهده من نیست. امیدوارم به کسی برنخورد).
این مجلس چارم بخدا ننگ بشر بود/ دیدی چه خبر بود؟
هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود/ دیدی چه خبر بود؟
این مجلس چارم خودمانیم ، ثمر داشت؟/ والله که ضررداشت
صد شکر که عمرش چو زمانه بگذر بود/ دیدی چه خبر بود؟
دیگ وکلا جوش زد و کف شد و سررفت/باد همه دررفت
ده مژده که عمر وکلا عمر سفر بود/دیدی چه خبر بود؟
دیگر نکند هو نزند جفت مدرس/درسالن مجلس بگذشت
دگر مدتی ار محشر خر بود/ دیدی چه خبر بود؟
اکثریت مجلس با سوسیالیست ها بود و روحانیون و ملیون ازاین موضوع خوشحال نبودند و دعوا و قیل قال در مجلس زیاد بود. فراکسیون های مهم با یکدیگر حتی بصورت فیزیکی در صحن مجلس دعوا می کردند.
دیگر نزد با قروقنبیله معلق/یعقوب جعلق
یعقوب خر بارکش این دو نفر بود/دیدی چه خبر بود؟
یعقوب، سید یعقوب انوار نماینده طولانی مدت فارس است و پدر استاد عبدالله انوار، نسخه شناس بنام. به نظر میرزاده، سیدیعقوب، آلت دست قوام الدوله شیرازی بوده و عامل اجرای توطئه های قوام السلطنه. چندخط بعد او را متهم به رشوه گرفتن و دزدی می کند.
سرمایه بدبختی ایران دو قوام است/این سکه بنام است
یک ملتی از این دو نفر خون بجگر بود/دیدی چه خبر بود؟
منظور میرزاده، ابراهیم خان قوام الدوله شیرازی و احمد قوام السلطنه، برادر وثوق الدوله و کاتب فرمان مشروطه است. خطهای بعدی توضیح بیشتری داده می شود.
آن کس که «قوام» است و به دولت همه کاره است/از بس که بود پَست
در بیشرفی عبرت تاریخِ سیر بود/ دیدی چه خبر بود؟
منظورش ابراهیم خان قوام الدوله چهارم، نواده ابراهیم خان، کلانتر شیراز در دوره زند و قاجاریه، و پدر علی محمد قوام، همسر اول اشرف پهلوی بود. قوام و اشرف پهلوی والدین شهریار قوام (پهلوی نیا) بودند.
برسلطنت آن کس که «قوام» است و بخوبر/شد دوسیه ها پر
زین دزدکه دزدیش، از اندازه به در بود/دیدی چه خبر بود؟
هر دفعه که این قحبه رئیس الوزرا شد/دیدی که چه ها شد؟
این دوره چه گویم که مضارش چه قدربود؟/دیدی چه خبر بود؟
منظور میرزا احمد قوام السلطنه است که در آن زمان نخست وزیر بود و بعنوان برادر وثوق الدوله، برای میرزاده و همفکرانش بسیار نامحبوب
آن واقعه مسجدیان، کم ضرری داشت؟/یا کم خطری داشت؟
آن فتنه ز مشروطه، شکاننده کمر بود/دیدی چه خبر بود؟
آن روزکه در جامعه آن نهضت خر شد/دیدی چه خبرشد؟
از غیظ جهان در نظرم زیر و زبر بود/دیدی چه خبر بود؟
منظور شورش درمسجدشاه طهران علیه سیدضیا است که اینجا قوام السلطنه را عاملش می داند.
در بیستمین قرن ز بس حربه ی تکفیر/ای ملت اکبیر!
افسوس نفهمید که آن از چه ممر بود/دیدی چه خبر بود؟
تکفیر «سلیمان» نمازی دعایی/ملت به کجایی؟
این مسئله کی منطقیِ اهل نظر بود/دیدی چه خبر بود؟
علما سلیمان میرزا اسکندری را تکفیر کردند و میرزاده تکفیر را در قرن 20 عجیب می داند. سلیمان میرزا رهبر سوسیالیست ها بود و از شاهزاده های قاجاری طرفدار تفکر چپ.
ز من به قوام این بگو الحق که نه مردی/زین کار که کردی
ریدی به سر هرچه که عمامه به سر بود/دیدی چه خبر بود؟
من دشمن دین نیستم، اینگونه نبینم/من حامی دینم
دستور ز لندن بد و با دست بقر بود/دیدی چه خبر بود؟
می گوید گرفتن حکم تکفیر از طرف قوام برای مخالفان، خود علما را بی قدر کرد. اظهارش به اینکه دشمن دین نیست و در اینجا دین داران را مقصر نمی بیند، بلکه آنها را عامل انگلیس و قوام السلطنه می داند، جالب است.
با «آشتیانی» ز چه این مرد کم از زن/شد دست به گردن
ای کاش که بر گردن این هر دو تبر بود/دیدی چه خبر بود؟
هاشم آشتیانی پسر میرزاحسن مجتهدآشتیانی. همراه مدرس بود و با ایده جمهوری که رضاخان پهلوی تبلیغش را می کرد مخالفت کرد. اینجا میرزاده بخاطر مخالفتش با سیدضیا، با او بد است. اشارات ضد زنش هم البته جالب است و قابل توجه برای زمانه که حتی آدم روشنفکری مانند میرزاده هم، ضدزن است.
آن کس که زند این تبر او سیدضیا بود/او دست خدا بود
بر مردم ایران به خدا نوربصر بود/دیدی چه خبر بود؟
کافی نبود هرچه ضیا را بستاییم/ازعهده نیاییم
من چیز دگرگویم و او چیز دگر بود/دیدی چه خبر بود؟
میرزاده طرفدار سیدضیا بود و حتی شعر «ای قربان کابینه سیاهت، بازآ» را در وصف او دارد. خوب می بود اگر میرزاده مانده بود و قضاوت او در مورد سیدضیا را چندسال بعد می دیدیم.
دیدی که مدرِّس وکلا را همه خر کرد/درب همه تر کرد
در مجلس چارم خر نر با خر نر بود/دیدی چه خبر بود؟
میرزاده معمولا با مدرس خوب بود، اما در اینجا بخاطر مخالفتش با سیدضیا و همراهی با ملیون که از نظر میرزاده آنارشیست، سازشکار بودند، و سیاست بازیش، به او بد می گوید. اشارات جنسی اش هم البته شاید کمی برای دوران ما زیاد باشد، اما در وصف مجلس و مجلسیان قابل توجه است.
زد صدمه مدرِس بسی از کینه به ملت/با نصرت دولت
آن پوزه که عکس العمل قرص قمر بود/دیدی چه خبر بود؟
«شهزاده فیروز» همان قحبه ی خائن/با آن پز چون جن
هم صیغه ی کرزن بد و هم فکر ددر بود/دیدی چه خبر بود؟
فیروزمیرزا نصرت الدوله، پسربزرگ عبدالحسین میرزا فرمانفرما سالار لشکر و از عوامل امضای قرارداد 1919 با دولت استعماری بریتانیا بود و به همراه وثوق الدوله، بسیار نامحبوب. در اینجا همراهی مدرس با فیروز میرزا جالب است.
خواهرزنِ کرزن که محمّدولی میرزاست/مطلب همه اینجاست
چون موش، مدام از پی دزدیدن زر بود/دیدی چه خبر بود؟
محمدولی میرزا، برادر فیروز میرزا که فقط بخاطر حمایت از برادرش نماینده مجلس شده بود. محمدولی میرزا تمام عمر، مسوول مالی خاندان فرمانفرما و اموال پدرش عبدالحسین میرزا بود و اشاره به پول دوستیش احتمالا بخاطر این توجهش به مسائل مالی است.
سیّد تقی آن کلفت ممّد ولی میرزا/مجلس چو شد افنا
این جنده زن افسرده تر از خفته ذکر بود/دیدی چه خبر بود؟
هرچند که «یعقوب» بنام است به پستی/در دزدپرستی
این مردکه زآن مردکه هم مردکه تر بود/دیدی چه خبر بود؟
احتمالا منظورش سیدتقی طباطبایی نماینده تبریز است. در اینجا دارد نادرستی و فساد او را با یعقوب انوار مقایسه می کند.
آن شیخک کرمانی زرمسلک ریقو/کم مدرک و پررو
هر روز سر سفره ی اشراف دمر بود/دیدی چه خبر بود؟
شد مصرف پرچانگیِ شیخ محلات/مجلس همه اوقات
خیلی دگر این شیخِ پدرسوخته لچر بود/دیدی چه خبر بود؟
منظور شیخ محمدشریعتمدار، نماینده رفسنجان است که روابط نزدیکی با اشراف بعد از رهاییشان از زندان سیدضیا داشت. شیخ اسدالله محلاتی معروف بود به نطق های طولانی و احتمالا رکورددار نطق در تاریخ مقننه ایران است. نجف درسخوانده بود و با سواد حساب می شد. مدرک گرایی میرزاده در این دو بیت جالب است.
سرچشمه ی پستی و خداوند تلون/آقای تدین
این زن جلب از داور زن قحبه بتر بود/دیدی چه خبر بود؟
سید محمدتدین، بعدا رئیس مجلس شد و خلع قاجاریه در زمان او اتفاق افتاد. بعدا رئیس دانشگاه تهران شد. میرزاده بسیار با او بد بود و در چند شعر هجوش کرده. قبرش درامامزاده صالح تجریش بود که بعد از بازسازی امامزاده در دهه هفتاد هجری، خرابش کردند.
داور، علی اکبرداور وزیر دادگستری رضاشاه که در این موقع نماینده ورامین بود و در واقع عامل دست رضاخان پهلوی.
آقای لسان عرعر و تیز و لگدی داشت/خوب این چه بدی داشت؟
چون چاره اش آسان دوسه من یونجه تر بود/دیدی چه خبر بود؟
میخواست ملک خودبرساند به وزارت/با زور سفارت
افسوس که عمامه برایش سرِخر بود/دیدی چه خبر بود؟
لسان الملک دوم پسر محمدتقی خان کاشانی، لسان الملک سپهر، نویسنده ناسخ التواریخ. معروف بود به حرف های بی ربط اما پرطمطراق زدن.
ملک: محمدتقی خان بهار ملک الشعرا، که در آنموقع معمم بود و به نظر می آید میرزاده او را به جاه طلبی و نزدیکی به سفارت انگلستان متهم می کند. جالب است که ملک الشعرا از دوستان خوب میرزاده بود و شب ترور میرزاده، قرار بود مهمان او باشد.
آن شیخک خولی پز و بدریخت امین نیست/این است و جز این نیست
آن کس که رخش همچو سرین بزِ گر بود/دیدی چه خبر بود؟
تسبیح به کف، جامه ی تقوای به تن شد/خواهان وطن شد
گویم ز چه عمامه به سر؟ در پی شر بود/دیدی چه خبر بود؟
منظورش احتمالا امین الشریعه ذوالقدر، نماینده فیروزآباد و از معممین مجلس بود. امین الشریعه معروف بود به کوسه بودن و بی ریشی.
عمامه به سر هر که که بنهاد، دو کون است/یک کونش که کون است
آن گنبد مندیل سرش، کون دگر بود/دیدی چه خبر بود؟
آن مردکه ی خر، که وکیل همدان است/دیدی که چه سان است
یکپارچه کون از بن پا تا پس سر بود/دیدی چه خبر بود؟
نماینده همدان، علی رضاخان بهاالملک قراگزلو، وزیرمالیه آینده است که از اعضای خاندان قراگوزلو و از خیرین مهم و محبوب همدان بود.
آن معتمدالسلطنه ی خائنِ مأبون/در پشت تریبون
یکروز که در جایگه خویش پکر بود/دیدی چه خبر بود
میگفت که بر کرسی مجلس چو نشینم/از دست نشینام راحت نیم
ای کاش که این کرسی ذکر بود/دیدی چه خبر بود
عبدالله وثوق، معتمدالسطلنه دوم، برادر وثوق الدوله و قوام السطلنه و خدا می داند چرا نماینده درگز. آدم بی آزاری بود که هیچ سخنی نمی گفت و فقط موافقت می کرد.
اغلب وکلا این سخن ازوی چو شنفتند/احسنت بگفتند
دیدند در این نطق بسی حسن اثر بود/دیدی چه خبر بود؟
افسار وکیل همدان را چوببستند/یاران بنشستند
گفتند که این ماچه خر آبستن زر بود/دیدی چه خبر بود؟
شاید با نوشتن حُسن و شباهتش حَسَن، اسم برادر معتمدالسلطنه، میرزا حسن وثوق الدوله، کنایه میزندکه نطق، کار وثوق الدوله بود.
این مجلس چارم چه بگویم که چه ها داشت/سلطان علما داشت
پس من خرم این مردکه گر نوع بشر بود/دیدی چه خبر بود؟ ا
ز بس که شد آبستن و زایید فراوان/قاطر شده
ارزان گویی کمر «آشتیانی» ز فنر بود/دیدی چه خبر بود؟
حاج علی اصغر سلطان العلما، نماینده بروجرد. بقیه واضح است!
مستوفی از آن نطق که چون توپ صدا کرد/مشت همه وا کرد
فهماند که در مجلس چارم چه خبر بود/دیدی چه خبر بود؟
میرزاحسن مستوفی در دوره چهارم، رئیس الوزرا بود و کابینه اش را استیضاح کردند. نطقی کرد که در آن فسادو رشوه گیری مجلسیان را علنا بیان کرد: من نه آجیل بده هستم و نه آجیل بگیر!
من نیز یکی حرف بگفتم وکلا را/در مجلس شورا
هرچند که از حرف در ایران چه ثمر بود؟/دیدی چه خبر بود؟
نه سال گذشته که گذشتم ز مداین/گشتم ز مداین
آزرده بدان سان که پدر مرده پسر بود/دیدی چه خبر بود؟
میرزاده داستان گذر کردن از خرابه های ایوان کسری را در مقدمه «اپرت رستاخیز شهریاران ایران» هم آورده. به نظر می رسد که بسیار از دیدن خرابه ها تحت تاثیر قرار گرفته.
ویرانه یکی قصر شد از دور نمایان/در قافله یاران
گفتند که این راه پر از خُوف و خطر بود/دیدی چه خبر بود؟
جایی است خطرناک و پر از سارق و جانی/آنگونه که دانی
عریان شود آن کس که از آن راهگذر بود/دیدی چه خبر بود
کسرای عدالتگر اگر زنده بُد این عصر/اینسان نبُد این قصر
گفتم که به اعصار گذشته، چه مگر بود؟/دیدی چه خبر بود؟
ارجاع به عدالت کسری و ناآرام بودن اوضاع، بسیار قابل توجه است و همراه با چند اثر دیگری میرزاده عشقی، اشاره به توجه بسیارش به تاریخ باستان که در آن زمان درحال محبوب شدن بوده، می کند.
گفتند که بودست عدالت گه ساسان/آن روز که ایران
سرتابه سرش مملکتِ علم و هنر بود/دیدی چه خبر بود؟
من در غم این، کز چه عدالت گه کشور/شد دزدگه آخر؟
زین نکته غم اندر دل من بیحد و مر بود/دیدی چه خبر بود؟
این منزل دزدان شدنِ بارگه داد/بیرون نشد از یاد
همواره همین مسئله در مدِّ نظر بود/دیدی چه خبر بود؟
در اینجا میرزاده، خرابی و بی عدالتی روزگار خودش را مستقیما با عدالت درگاه ساسانیان (برداشت عمومی به خصوص از دوره خسرو انوشروان) مقایسه می کند.
تا این که در این دوره بدیدم وکلا را/در مجلس شورا
دیدم دگر این باره، از آن باره بتر بود/دیدی چه خبر بود؟
ویران شده شد دزدگه آن بُنگه کسری/وین مجلس شورا
ویران نشده دزدگه و مرکز شر بود/دیدی چه خبر بود؟
جالب است که بارگه کسری (دربار ساسانیان) را با مجلس شورا (و نه دربار سلطنتی) مقایسه می کند.
این مجلس شورا نبُد و بود کلوپی/یک مجمعِ خوبی
از هر که شب از گردنه بردار و ببر بود/دیدی چه خبر بود؟
هرگز یکی از این وکلا زنده نبودی/پاینده نبودی
این جامعه ی زنده نما زنده اگر بود/دیدی چه خبر بود؟ این که تبلیغ کشتن وکلا را می کند، شبیه است به پیشنهاد آنارشیستی میرزاده برای برگذاری «عیدخون» در هرسال، که در آن مردم نمایندگان خائن را به خیابان ها می کشند و آنها را برای خیانتشان به قتل می رسانند!
وانگه شدی از بیخ و بن این عدلِ مظفر/با خاک برابر
حتا نه به تاریخ از آن نقش صُوَر بود/دیدی چه خبر بود؟
تنها نه همین کاخ سزاوار خرابی است/این حرف حسابی است
ای کاش که سرتاسرِ ری زیر و زبر بود/دیدی چه خبر بود؟
ری در اینجا کنایه است از تهران و اهمیتش در سیاست فاسد زمانه. در بیت های بعدی هم همین تم را ادامه می دهد.
ای ری! تو چه خاکی که چه ناپاک نهادی/تو شهر فسادی
از شر تو یک مملکتی پر ز شرر بود/دیدی چه خبر بود
شمر از پی تو جد مرا کشت چنان زار/لعنت به تو صد بار
صد لعن به او نیز که رنجش به هدر بود/دیدی چه خبر بود
به نظر می آید که میرزاده دارد به سیادت خودش اشاره می کند و اینکه شمرذی الجوشن خیال حکومت ری را داشته!
ای کاش که یک روز ببینیم درین شهر/از خون همه نهر
در هر گذری لخته ی خون تا به کمر بود/دیدی چه خبر بود؟
از کوه وزو آنچه که شد خطه ی پمپی/آن بِه که شود ری
ای کاش که در کوه دماوند اثر بود/دیدی چه خبر بود؟
در اینجا دارد آرزو می کند که کوه دماوند هم مانند کوه وزو آتشفشان کند و همانگونه که پمپی را زیر مواد مذاب دفن کرد، تهران را نیز از بین ببرد! غیر از این که به نظر می آید با شهر میزبانش سرخوشی ندارد، جالب است که داستان آتفشان وزو را که در آن زمان تازه محبوب شده بود، بازگویی می کند.
این طبع تو «عشقی» به خدایی خداوند/از کوه دماوند
محکم تر و معظم تر و آتشکده تر بود/دیدی چه خبر بود؟
و در آخر هم مانند بسیاری از اشعار دیگرش، به طبع خود می نازد و آرزو می کند که آتش شعرش، فساد سیاسی تهران را نابود کند...